اگر زندگی این است .........تو را هم بدرود ......باید می دانستم اولین سلام من به تو روزی با بدرود همراه خواهد بود.......و تو هم جز خاطره ای محزون و اسیر و زندانی در گوشه ی قلبم چیز زیاد تری نیستی .......که بعد از مدتی حسرتی می شوی اندوهگین........چه غم بار است فرشته ی اسطوره ها را بدرقه کردن و سپاردن به دست تقدیر و دیدن اینکه همسفر هر دلی است جز دل شکسته ی غریب ترین دختر باران......حتی نت های گیتار هم با من قهرند.......حتی آسمان هم اگر ابری شود باران نمیبارد......آسمان هم نمیخواهد با تلخ ترین خاطره های زندگی آشتی کند.......آه.......برایم ملال آور ترین خاطره هاست قصه ی نگاه ابدی و بارانی تو...که جز حسرتی در انتهای خستگی ها التهاب مرا می دزدید برای نفس کشیدن..............
تو هم مال سرنوشت........تا به حال هیچگاه بهار بی برگی را ندیده بودم بهاری که خزان شد و تمام برگهایش را تقدیم سرنوشت کرد...............
تو را هم بدرود..........ای خسته ترین آوا